تحولات لبنان و فلسطین

۲۴ تیر ۱۳۹۶ - ۰۹:۵۷
کد خبر: 547237

چند سالی است برخی ما ایرانی ها ، پروفسور را هم به «شوخی و جدی» های تلگرامی مان اضافه کرده ایم و داریم با نام و شهرت این جراح برجسته ایرانی همان می کنیم که پیش از آن با دیگر نخبگان و یا قهرمانان سرشناس مان – از مولوی و حافظ بگیرید تا چمران، شریعتی ، حسابی و... – کرده ایم. یعنی کم مانده فردا در تلگرام ، توییتر، اینستاگرام و غیره ، مطلب بگذاریم که : « آب خیلی کم است ، جان مادرتان آب را وِل نکنید – پروفسور سمیعی- »!

عاشقِ مغز و احساس

پروفسور بهتر از همه ما می داند، اگر معجزه ای از دستان هنرمندش می ریزد، «شفا» یی که نصیب بیمارانش می شود و همه درمان هایی که از نوک انگشتانش جاری می شود، از جای دیگری سرچشمه می گیرند. پروفسور می داند همه تخصص و تجربه چندین ساله و آن مهارت شگفت انگیز تنها «وسیله» هستند و بهبودی و شفا اگر قرار به حاصل شدنش باشد از جای دیگری می رسد. برای همین وقتی جایی احساس می کند مهارت، تجربه و علم پزشکی کم آورده و زورش به غده سرطانی بدخیم نمی رسد، اراده و انسانیتش کم نمی آورد ...

من جراحی می کنم

«درسا نامور» پیش از آنکه تومور بدخیم مثل بادکنک توی سرش شروع به بزرگتر شدن کند، مدرسه می رفت، قصه می نوشت و حتی کتاب قصه اش چاپ می شد. حالا اما، تومور، مدرسه، بازی، کودکی و نوشتن را از او گرفته است. بینایی و شنوایی اش از دست رفته و ... درمانها که جواب نداد، پدر «درسا» دست به دامن جراح برجسته ایرانی «مجید سمیعی» شد و پرونده و مدارک پزشکی «درسا» را برای پروفسور فرستاد. دکتر «سمیعی» می دانست «تومور» بدجوری در سر «درسا» ریشه دوانده و برای علم پزشکی کار از کار گذشته است. اما در تماس با خانواده «درسا» آمادگی اش را برای عمل جراحی اعلام کرد و گفت : «متأسفانه تومور از نوع بدخیم است و پس از عمل دوباره بسرعت رشد می کند...امکان بازگشت بینایی و شنوایی «درسا» ناچیز است... به خاطر شرایط «درسا» من برای عمل جراحی به ایران می آیم اما تصمیم در باره عمل جراحی را به عهده خودتان می گذارم...». پروفسور این بار هم نه تنها به مهارت، علم و تخصص خودش بلکه به سرچشمه «شفا» دل بسته است و می داند اگر قسمت باشد ...

آب را وِل نکنید!

نام پروفسور «مجید سمیعی» را امروزه، کوچک و بزرگ ما ایرانی ها شنیده ایم و دستکم هرکداممان یکی دو بار به او افتخار کرده و از افتخار آفرینی هایش لابد کلی به خودمان بالیده ایم. اما اینکه هرکدام از ما چقدر در باره او، زندگی و حرفه و توانایی هایش اطلاعات داریم، خدا می داند؟ چند سالی است برخی ما ایرانی ها، پروفسور را هم به «شوخی و جدی» های تلگرامی مان اضافه کرده ایم و داریم با نام و شهرت این جراح برجسته ایرانی همان می کنیم که پیش از آن با دیگر نخبگان و یا قهرمانان سرشناس مان – از مولوی و حافظ بگیرید تا چمران، شریعتی، حسابی و... – کرده ایم. یعنی کم مانده فردا در تلگرام، توییتر، اینستاگرام و غیره، مطلب بگذاریم که : «آب خیلی کم است، جان مادرتان آب را وِل نکنید – پروفسور سمیعی- »!

قاعده جمجمه کجاست؟

همه عروق و اعصابی که به مغز انسان وارد یا از آن خارج می شوند، در جایی به نام «قاعده جمجمه» به هم می رسند. یعنی حساس ترین بخش مغز و سر انسان همین قسمت است و جراحان مغز و اعصاب باید خیلی مراقب باشند که دست و دلشان نلرزد. بحث یک یا دو میلی متر هم نیست. گاهی خیلی کمتر از اینها هم خطا کنند، نه بیمار بهبود پیدا می کند و نه مغز و سلسله اعصابش برای او، مغز و اعصاب به درد بخوری می شود. می گویند پروفسور «سمیعی» نخستین جراحی در جهان است که انجام عمل جراحی در این قسمت را ابداع کرده است و پیش از آن نیز انجام عمل میکروسکوپی مغز را پایه گذاری کرده بود. راه اندازی بیمارستان تخصصی مغز و اعصاب در شهر «هانوفر» که ساختمانش شبیه مغز انسان است، اداره مرکزی که در آن همزمان هزاران جراح در سراسر دنیا هنگام عمل حرکات دستش را مشاهده می کنند، دریافت جایزه بهترین جراح مغز و اعصاب جهان در سالهای ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴، دریافت نشان از صدر اعظم آلمان و ... را هم که لابد می دانید.

من یکی مثل همه هستم

پروفسور مغز و اعصاب که اصل و ریشه اش به گیلان و شهر رشت بر می گردد ۸۰ سال پیش در تهران زاده شده و خودش در باره موفقیت هایش - نه مانند سایتها و مطالب فضای مجازی که به داستان پردازی پرداخته اند- گفته است : «کار خاصی نکردم... هفت سالم بود که مثل همه به دبستان رفتم... پس از آن به راهنمایی... در پانزده سالگی مثل همه به دبیرستان رفتم... پس از اتمام دبیرستان مانند بسیاری از جوانان برای دانشگاه اقدام کردم... وارد دانشگاه شدم... تخصص گرفتم و تصمیم گرفتم با توجه به علاقه ام، تمام فکر و ذهنم را به شغل و تخصصم اختصاص بدهم... همین»!

عاشق شده ای؟

البته پروفسور «سمیعی» کمی شکسته نفسی کرده است و گرنه همه شما دیده اید که در آن برنامه تلویزیونی گفت : «افراد می پرسند که ما می خواهیم جراح مغز و اعصاب شویم من به آنها می گویم آیا شما عاشق شده ای که می خواهی این رشته را پیگیری کنی؟ برو دنبال چیزی که عاشق شدی. من از ۱۱ سالگی عاشق جراحی مغز و اعصاب بودم... الان سرگرمی خاص من جراحی است... من در خدمت مردم در سراسر دنیا هستم؛ هرجا که بدانم می توانم خدمت کنم، کوتاهی نمی کنم؛ این عشق و علاقه من است».

من ایرانی ام

آقای مغز و اعصاب جهان، اگرچه در آلمان زندگی و کار می کند اما خدمات پزشکی اش را در این کشور حبس نکرده است. هر از چندی به ایران می آید، برای راه اندازی بیمارستانها و مراکز مغز و اعصاب تلاش می کند، به کشورهای آفریقایی می رود و در آنجا متخصص تربیت می کند، در سمینارهای متعدد جهانی شرکت می کند و ... به قول خودش از زندگی و کارش لذت می برد. با این همه، عشق و دلبستگی اش به ایران نیز جالب است. پاسخش را به سئوال مجری زبل «بی بی س» که پرسید با توجه به کار و زندگی در آلمان شما ایرانی هستید یا آلمانی، هیچوقت فراموش نمی کنیم : «این را شما باید بدانید که من برای افرادی که ملیت خودشان را فراموش می کنند تأسف می خورم، چون آن ها ریشه خود را از بین می برند. من ایرانی هستم و همیشه ایرانی خواهم ماند ...».

 اسم امام رضا (ع) که می آید ...

خیلی سفت و سخت به تلاش، تحصیلات و تخصص اعتقاد دارد اما بیشتر از آن معتقد است با وجود همه اینها در هنگام عمل جراحی، دستی از بالاهاست که دستهای جراح را هدایت می کند. آخرین بند مطلب را به حرفهای بیاد ماندنی اش در باره امام رضا (ع) اختصاص می دهیم : «زمانی که من گفتم فقط حاضرم مرکز علوم مغز و اعصاب تهران را در یک بنیاد بسازم، افرادی که قبول کردند بنیاد را بسازند، خیلی‌هایشان خراسانی بودند ... گفتند چون ما متوسلین امام رضا (ع) هستیم اسم بنیاد را می‌گذاریم متوسلین امام رضا (ع) ... خیلی ها تصور می‌کردند اسم این بنیاد باید به نام بنده باشد اما خب وقتی اسم امام رضا(ع) می‌آید، همه ما محو می‌شویم».

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.